دل در گرو عشق فرزندانت توست وهر ثانیه از عمر فرزند تو را صدا میزنیم ای فرزند خدیجه کبری !
فرزندت به بالین قبر خراب تو می آید بگو که ای دوازدهمین پر ؛پرواز بیا به انتظار پایان ده .
ترسم از آن است وقتی بیاید که من اسیر سال وماه هفته باشم…..
ای آن کس جبرئیل برایش سلام خدارا می آورد ای عزیز خدا !؟!…..تو برایم دعا کن تا دوباره جان بگیرم تا استشمام کنم عطر دولت مهدی را …
چه زیبا می شود آن زمان که قرار است ارباب بی کفن اباعبدالله نیز حکومت کند چه زیباست آن دوران
حسینی که آرزوی کربلایش را در سینه دارم قرار است حکومت کند چه دلنشین است آن دوران …..
آری حتی تصورش برایم شیرین است ؛
کاشک دعایم کنی تا برای ساعتی ….دقیقه ای …..ثانیه ای …..یا نه فقط برای لحظه ای من باشم در رکاب فرزندانت…….
و دوباره از برای فرزندانت بمیرم ….چرا که میدانم لایق نیستم؛
ای مونس خاتم النبیین ای مادر زهرا اگر نو در حقم دعا کنی …..مستجاب خواهد شد ؛
ای المومنین ام الزهرا…..میدانم قصه ی غصه هایت را که قلبم را به درد آورد کاش تورا بیش از پیش میشناختم؛؟!
اما میدانم قرار است فرزندانت حکومت کنند
آن روز است که دیگر قبرت خرابه نخواهد بود …..
آن روز است که دیگر گمراهان نخواهد توانست تو را از ذهن ها پاک کنند …..
آن روز است که همه تو را خواهند شناخت که تو چه همسر فداکار باوفای بودی .؛ چه مادر دلسوز ومهربانی بودی …….
باشد این دلنوشته پیشکشی برای ؛ آن کس خدا برایش کفن بهشتی می فرستد….
بانوی چشمه کاش پذیرا باشی پیشکشی ام را وبه فریادم رسی ؛آنجا که دیگر هیچ کس نیست که به فریادم رسد آن جاهیچ کس حتی صدایم را نخواهد شنید ؛آری قبر را میگویم …